من فکر میکنم که ما امروز در یک نیمچه زندگی دونفره روحمان طرواتی تازه گرفت...انگاردستهایمان را با بهار نارنج شسته بودیم،بعد تمام گلهای بهشت را بوییده بودیم، و انگار که در خوش آبوهوا ترین نقطهی آسمان نشسته بودیم...
و در حالی که دمنوش مهتاب و انجیر مینوشیدیم به الزام وجود عشق ، تمام وقت یکدیگر را ستایش میکردیم..عشق بین ما سفیر زیبایی تمام بهشت در زمین بود امروز..من امروزفهمیدم تمام غنچههای روییده و نروئیده و آدمهای به دنیا آمده و نیامده به معجزهای بهنام عشق ، زنده اند..امروز در حالی که دست هایمان بوی بهارنارنج میداد و نفس مان بوی مهتاب و انجیر ،یکدیگررا در اغوش کشیدیم، وقتی نفس هایش پوست تنم را گرممیکرد و بازوانش مرا با مهربانی تمام محاصره کرده بود ،وقتی لب هایم قفل به لب هایت بود و پاهایم گره خورده در پاهای تو،تنها به این فکر میکردم که اغوش این مرد همان شعبهی بهشت است اما روی زمین،این مرد همان نگهبانِ تمام وقتِ من است که سرسخت از ”عشق”است...خدا دیگر خیالش راحت شد....در دلم دعا میکنم کاش به یمن شیرینی زندگی نصفه روزه ی ما طناب دوری کوتاه شود تا به خانه ی توبیایم....بیایم تادیگر برای رفتن به سرکار خواب نمانی...بیایم تا ، طفل تو در اینده بیآغوش نماند...،ما باید باهم باشیم تا مهر از ما دور نماند...پ ن: اولین خونه ایی که ما تووش زندگی کردیم...امروز ثبت شد برای اینده تا یادمون بمونه چه جوری عاشق هم بودیم...
مرسی همسر بی همتای من برای حال خوش ما....
پ ن :اغوش تو پاتوقگاه من است
انگشتر الماس و كفشاي رنگي رنگيواس...
ما را در سایت انگشتر الماس و كفشاي رنگي رنگيواس دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : thisage بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 20 تير 1397 ساعت: 1:21