دیداری وصف ناشدنی در منزل غزلناز با خانواده‌اش

ساخت وبلاگ

سه‌شنبه 26/دیماه/1402

از روز قبلش با غزلناز هماهنگ کردم که گل از کجا و چی بگیرم و شیرینی رو هم هماهنگ کردیم باهم. ساعت 5:30 از دم دفتر غزلناز راه افتادیم به سمت منزلشون. دل توو دلم نبود که چقدر شب مهم و حیاتی برای زندگیمون هست. ساعت 7:50 رسیدیم منزلشون. ترافیک خیلی وحشتناکی بود.

با برادر و مامانش کلی گپ زدیم و پدر دوست داشتنیش هم خیلی زود بهمون ملحق شد. باورم نمی‌شد که جو اینقدر صمیمانه است و واقعا مثل یک خانواده با هم رفتار می‌کردیم. فارغ از هر چیزی مهم‌ترین بخش این دیدار قشنگ؛ حس بسیار دوست‌داشتنی بود که پدر غزلناز به من منتقل کرد و باعث شد که خیلی راحت باهم حرف بزنیم.

امیدوارم که برای همه‌ی عشاق این لحظات قشنگ اتفاق بیفته. قرار گذاشتیم که قبل از عید مراسم خواستگاری و نامزدی انجام بشه و انشاله بعد از عید هم عقد کنیم. عروسیمون رو هم بامید خدا بعد تحویل خونه‌ی آرزوهامون؛ برگزار کنیم.

خدایا واقعا ازت ممنونم. از غزلناز و همراهی بی‌نظیر خانواده‌اش هم بی‌نهایت ممنونم.

امیدوارم بتونم مرد شایسته‌ای برای این دختر صبور و باجنم باشم و تنها آرزوم اینه بتونم حقیقتا خوشبختش کنم.

این روز رو برای همیشه توو دفتر خاطرات مشترکمون بعنوان روز روشنایی‌ها می‌نویسم.

انگشتر الماس و كفشاي رنگي رنگيواس...
ما را در سایت انگشتر الماس و كفشاي رنگي رنگيواس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thisage بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1402 ساعت: 16:07