معجزه شد…

ساخت وبلاگ

کوتاه و مختصر اگه بخوام بنویسم باید بگم یک ماه تمام مرگ‌ رو با چشمای خودم دیدم! یک ماه تمام جای خالیش سرتاپای منو می سوزوند...یک ماه تمام بی کسی رو حس کردم..یک‌ ماه تمام از رفیقم یتیم شدم..یک ماه تمام پس از هشت سال من تنها شده بودم و بند بند وجودم به فریاد اومده بود!بعد از هشت سال روز و شب رو سر کردن باهم رسیدیم به جایی که باید تنهایی می رفتم توو کافه هایی که یه روزی با صدای خنده ی من و محمد پر میشد...

من برای سالها بد می نویسم چون بیش از هرچیزی حس کردم به این وبلاگ به طرز غریبی وابسته ام..به قول همسرم محمد،تعداد روزای بد تووش بیشتره ،درستم میگه.اما اینجا صفحه ی ماست..من هرچیزی که با محمد ساختم رو دوست دارم اینم جزو ساختنیامون بود...

...

همه چیز دست به دست هم داد تا سوتفاهم ها روی هم انباشته شه و جفتمون بشیم انباری از بمب که یهو منفجر میشه..این اواخر دعواهای ما تمومی نداشت..دعوا پشت دعوا..قهر پشت قهر ....از تولدم به بعد دیگه هیچی آروم نشد...جفت مون پر بودیم از کینه ٫خشم... تا اینکه اون روز مزخرف و اون پنج شنبه ی پر از برف همون ماشه ی تفنگی بود که کشیده شد و همه چیز ترکید...به معنای واقعی ترکید.........همه چیز کم کم شروع شد..از همه جا بلاک کردیم همو...صفحات مورد علاقه مشترک مون رو انفالو کردیم و اینجا دی اکتیو شد.پیش خودم میگفتم نه بابااا درست میشه اما درست نشد!چشم باز کردم دیدم شده یه ماه! توو اینستاگرام خوندم نوشته بود بعد از این هر وقت برگردی دیره! آره راست میگفت وقتی یک ماه شده بود دیکه برای برگشت دیر بود!دوتا ادمی که هشت سال با تمام بدبختیا و بد و خوبا موندن و ساختن حالا یه شبه برن کنار؟ نه!من ادم کنار برویی نیستم و نبودم!پای هرچی ساختم می ایستم ...دیدم داره دیر میشه!بهونه تراشیدم برای زنگ زدن بهش!دلم میگفت بزن!عقلم میگفت صبر کن!دیگه نتوستم!گفتم ولش کن دیگه تهش اینه که من مدیون دلم نمیشم و تا ذره ی اخر پای عشقم می مونم!شمارش رو با تب و لرز گرفتم ...بوق اول..بوق دوم...بوق سوم...بوق چهارم...بوق پنجم...مشترک مورد نظر پاسخ گو‌نمیباشد....و بند دلم ریخت!نه انگار جدی بود...انگار واقعا بود!باورم نمیشد محمد،خدای احساس من ،این جوری شده باشه..صدای سارا توو گوشم بود،«خب غزل خودت کردی پس تحمل کن» « غزل نتیجه ی رفتار اشتباهته»....تکست دادم...همون لحظه سین شد..جواب نداد...دو ساعت بد جواب داد و ...............

اتش جهنم برمن گلستان شد و حاجتم روا شد..

اره حاجتم بود..

این مرد حاجت منه

این مرد تمام وجود منه

این مرد تنها چیزیه که توو دنیا میخوام برای خودم باشه..

من این مرد رو انتخاب کردم

خوب و بد کاری ندارم ..

محمد انتخاب دل منه و من هرکاری میکنم تا دلم اروم باشه

کاری به هیچی ندارم

من این مرد رو انتخاب کردمش

دوسش دارم

میخوام اگه قراره بمیرم اخرین صدای توو گوشم صدای محمد باشه

ما برگشتیم

ما مردیم

اما بر روح مون با عشق هم دمیدیم

خدایا تو بازیگر قهاری هستی،بخواه که بشه ،بخواه که بخندیم

الهی شکر برای این مرد

انگشتر الماس و كفشاي رنگي رنگيواس...
ما را در سایت انگشتر الماس و كفشاي رنگي رنگيواس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thisage بازدید : 73 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 11:36