یلدا..تولد..اولین عکس چاپ شده

من همچنان اینجا می نویسم حتی اگه هیچ کسی نباشه که بخونه و بدونه اینجا یکی هست که واسه زندگی با عشقش لحظه شماری میکنه..شب یلدای امسال گذشت...سخت...تلخ و تنها تر از هرسال....نبودیم کنار هم و این یعنی هر ثانیه شب یلدایی تلخ تر از زهر ..صدها نفرم دورت باشن ولی اونی که باید باشه وقتی نیست انگار هیچ کسی نیست..این همه احساس رو هیچ وقت فکر نمیکردم توو وجودم ببینم و اینقدر عاشق باشم...

راستی تولدم مبارک..یه تولد دیگه که کنارت به بهترین شکل ممکن گذشت و من بزرگتر شدم..میز قرمز و عکس و...نمی تونم بگم چهقدر بهم چسبید ..اما جفت مون بغض داشتیم ...یه بغض شدید...به بغض زیاد...اضافه های اشکمون می ریخت یه جاهایی اما اون هق هق دوری مون بعد به دلمون مونده...

هرچهقدرم دنیا شیرین بشه ما فقط یه شیرینی کاممون رو شیرین میکنه و اونم اغاز زندگی مشترک مونه..

خدایا تورو قسم به ابروی زینب کمک کن این ماه دیگه برای همیشه داستان عاشقی مون بسته بشه و ما یکی شدنمون رو جشن بگیریم...

به توکل تو به زمستون و دی و اخرین فصل سال ۹۸سلام میکنیم

می‌ دونم پشیمونم نمیکنی

به امید تو