دیروز دهم دیماه 1402؛ یکی از روزهای پر از اتفاقات قشنگ بود برام. آخرین روز از سال 2023 میلادی که مصادف شد با دیدار پدرهامون. پدر من و پدر غزل.
به پیشنهاد پدرم این قرار توو کافه نادری برقرار شد. کافهای پر از خاطرات قشنگ و قدیمی که پدرم هم بخشی از اونها رو بخاطر داشت.
اولش که رسیدیم خیابون نادری، قلبم یه جوری شد. پدرم همیشه بهترین رفیقم بوده در تمام زندگیم و یادمه از وقتی 8-9 ساله بودم با هم به این خیابون میرفتیم. پیراشکی خسروی؛ دیدن اسباببازیها و بزرگتر که شدم دیدن سازها و ادوات موسیقی به همراه پدرم. ساندویچ چلا توو خیابون منوچهری به همراه عموم و پدرم و پسرعموم. و دیروز که رسیدیم اونجا همهی اون خاطرات برام زنده شد. ترکیبی از خاطره و افسوس و اشک و خوشحالی و انگیزهی بیشتر برای دیدار مهمی که پیش رومون بود.
پدر غزل که رسید با خوشرویی تمام با من و پدرم شروع به گفتگو کرد. تقریبا یکساعت و نیم حرف زدیم و انگار سه تا رفیق داشتن باهم گپ میزدن. فضایی سراسر دوستانه و پر از صمیمیت که حس خیلی عالی و پرنشاطی ایجاد کرده بود. اونقدر که پدرم گفت از این دیدارها زیاد برقرار کنیم.
خلاصه دیروز برای من یک تولد دوباره بود. و تائید پدر غزل برام مثل یک تائید پایاننامه دانشگاهی. امیدوارم که همهی عاشقها بتونن این روز قشنگ رو با همین کیفیت تجربه کنن.
خدایا بامید خودت.
ثبت شد در جریدهی ایام/ دهم دیماه 1402
و آغاز همین نزدیکی است. فصل شروع ما
انگشتر الماس و كفشاي رنگي رنگيواس...برچسب : نویسنده : thisage بازدید : 29