ماها همه توو زندگی دارای یک خصوصیاتی هستیم که بخش بزرگیش رو خودمون نساختیم. این خصوصیات نشأت گرفته از ترسهایی هستند که ما رو به ایجاد یک رویه یا خصیصه در اون مورد وادار کردن. بله دقیقا وادار کردن. من همیشه از حضور در جاهای شلوغ یا ناشناخته میترسیدم. پس از حضور در اینجور جاها پرهیز میکردم. حالا ولی تصمیم گرفتم با تکتک خلقیاتی که خودم میدونم دلیل منطقی ندارن، روبرو بشم و بخاطر عشقم به غزل و علاقه و امید به زندگی مشترکمون، اصلاحشون کنم.شروعش برام کمی سخت بود، ولی انجامش دادم. تلاش کردم تا با خوندن خاطرات روزشماری که از ۱۶ سالگی شروع به نوشتنشون کردم، رابطهی خودم و غزل رو بازخوانی کنم و هرآنچه انجام ندادم رو شناسایی کنم. وقتی غرور رو میگذارین کنار، بیشتر و بهتر میتونین خود خودتون رو صادقانه تحلیل کنید و بفهمید کجاها اشتباه کردین. من تلاش کردم تا از محیطهای صرفا لوکس و داخل شهر، تفریحها و قرارهای دوتاییمون رو ببرم به سمت و سوی جاهایی که کمی فضای دلانگیزتری داشته باشن. صد البته که باز هم جاهایی رو انتخاب میکنم که شایستهی حضور همسرم باشه.در خصوص قرارهای سوپرایزی هم تلاش کردم تا با عشق بیشتر، زمانهای خودم رو جوری مدیریت کنم تا بتونم در ساعات پایانی شب در حد گردش و خوردن یک قهوه و ایجاد یک فضای قشنگ همسرانه در شبگردیهای زیبا، از اون چارچوبهای سختگیرانهی خودم خارج بشم و از باهم بودن لذت بیشتری ببریم.شکر خدا تو این هفته تونستم این امر رو محقق کنم و برای بهتر شدن حال رابطهمون قدمهای خوبی بردارم. هرچند هنوز راضی نیستم و باید بیشتر تلاش کنم. ولی خواستم بگم، هیچی نشدنی نیست، فقط باید انگیزه و پشتکار داشته باشین. انگیزهی من عشق به همسرم، غزل هست. و پشتکارم هم همون غیرتی, ...ادامه مطلب
همهی آدمها یه بخشی در وجودشون دارن که خودشون هم دوستش ندارن، یه افکاری دارن که ازشون میترسن و همهی اینها باعث میشه تا نتونن خودشون رو اونطوری که هستن نشون بدن و یا تمام وجودشون اونطوری که باید برای دیگران هویدا نمیشه.این چند روز برای من نقطهی عطف بزرگی در زندگیم بود که احساس کردم باید کار بزرگی انجام بدم. کاری که شاید قبلا از انجامش هراس داشتم. و اون مواجهه با خود دوست نداشتنیم بود. همون بخشی که اگر کار خطایی مرتکب میشد یا جایی کاری رو به درستی انجام نمیداد، هیچوقت از دفاع کوتاه نمیومد. من این چند روز دارم تلاش میکنم تا با خود دوست نداشتنیم بیشتر مواجه بشم و اون رو به شریک زندگیم هم نشونش بدم تا باهم بتونیم درستش کنیم. بقول پدرم همهی انسانها یک سگ در وجودشون هست که در مواقعی که دچار فشار عصبی میشن، تلاش میکنه برتری رو به دست بگیره و با هرروشی که قطعا درست نیست حتی حرف حق خودش رو به کرسی بنشونه. ولی یادمون نره، خیلی جاها حتی اگر حرف هم حق باشه، نباید اون رو در صورت کسی که ادعا میکنیم عاشقش هستیم، واقواق کنیم. چون ارزش اون آدم برای من باید قطعا حتی بیشتر از حرف حق خودم باشه. حرف حق رو میشه در زمانی که با آرامش و حال خوب هستیم، میتونیم بگیم و الزامی نیست حتما در زمانی که بحرانی در حال جریان هست و طرفین گفتگو از نظر کنترل خشم، در شرایط نرمالی نیستند، بیانش کرد.تصمیم گرفتم تمام اتفاقاتی که برای غزل در تمام این سالها، جزئی و کلی باعث زخمهایی شده بود که بخاطر عشقش به من ازشون رد شده بود، بازخوانی کنیم و اینبار حلشون کنیم تا دیگه به تدریج التیام پیدا کنن. من همیشه برای ترس از دست دادن؛ دچار خودسانسوری ویا حقبجانبانگاری میشدم. ولی هیچ چیزی برای حفظ یک رابطه و ا, ...ادامه مطلب